نگاهت را به کسي دوز که قلبش براي تو بتپه چشمانت را با نگاه کسي اشنا کن که زندگي را درک کرده باشه سرت را روي شانه هاي کسي بگذار که از صداي تپشهاي قلبت تو را بشناسه آرامش نگاهت رو به قلبي پيوند بزن که بي رياترين باشه لبخندت را نثار کسي کن که دل به زمين نداده باشه رويايت رو با چهره ي کسي تصوير کن که زيبايي را احساس کرده باشه چشم به راه کسي باش که تو را انتظار کشيده باشه اما عاشق کسي باش که تک تک سلولهاي بدنش تقدس عشق را درک کند.



جمعه 27 / 7 / 1390برچسب:, |

خواستم كه شيدايت كنم مفتون چشمانت شدم
در عشق رسوايت كنم پاي بند پيمانت شدم
خواستم سخن از دل بگم
ديدم دل ميبري ، دين ميبري ، مومن به ايمانت شدم
گفتم مرحم نهم بر زخم خويش سازش كنم با اخم خويش
بيهوده بود تجويز من محتاج به درمانت شدم
خواستم پنهان كنم اين راز را اين سوز و اين گداز را
غافل كه من انگشت نماي شهر و سامانت شدم
مي دوني خيلي وقته كه رفتي
دلمو تكه تكه كردي
مثل يك تكه بلور من و از عمق وجودم ذره ذره كردي
يادته گفتي به من كه عاشقي
حالا باش ببين چه وعده كردي
تو گفته بودي طبيب دل بيماراني
پس طبيب دل من باش كه بيمار توام
تو هم رفتي رها كردي دلم را
دو صد چندان نمودي مشكلم را



یک شنبه 22 / 7 / 1390برچسب:, |

وداع

 
 

می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه ی خویش

به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه ی خویش

می برم,تا كه در آن نقطه دور شستشويش دهم از رنگ گناه

شستشويش دهم از لكه ي عشق زين همه خواهش بيجا وتباه

مي برم تا ز تو دورش سازم ز تو,اي جلوه ي اميد محال

مي برم زنده بگورش سازم تا از اين پس نكند ياد وصال

ناله مي لرزد,مي رقصد اشك آه,بگذار كه بگريزم من

از تو,اي چشمه ي جوشان گناه شايد آن به كه بپرهيزم من

بخدا غنچه ي شادي بودم دست عشق آمد و از شاخم چيد

شعله ي آه شدم,صد افسوس كه لبم باز بر آن لب نرسيد

عاقبت بند سفر پايم بست مي روم,خنده به لب,خونين دل

مي روم از دل من دست بدار اي اميد عبث بي حاصل



یک شنبه 22 / 7 / 1390برچسب:, |

پیش از اینها فکر می‌کردم خدا
خانه‌ای دارد کنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه‌ها
خشتی از الماس و خشتی از طلا

پایه‌های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور

ماه ، برق کوچکی از تاج او
هر ستاره، پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، کهکشان

رعد و برق شب، طنین خنده‌اش
سیل و توفان ، نعره توفنده‌اش

دکمه پیراهن او، آفتاب
برق تیغ خنجر او، ماهتاب

هیچکس از جای او آگاه نیست
هیچکس را در حضورش راه نیست

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود

آن خدا بی‌رحم بود و خشمگین
خانه‌اش در آسمان، دور از زمین

بود، اما میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت

هرچه می پرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها

زود می‌گفتند: این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست

هرچه می‌پرسی، جوابش آتش است
آب� اگر خوردی، عذابش آتش است

تا ببندی چشم، کورت می‌کند
تا شدی نزدیک، دورت می‌کند

کج گشودی دست، سنگت می‌کند
کج نهادی پای، لنگت می‌کند

تا خطا کردی، عذابت می‌کند
در میان آتش، آبت می‌کند

باهمین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم خواب دیو و غول بود

خواب می‌دیدم که غرق آتشم
در دهان شعله‌های سرکشم

در دهان اژدهایی خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین

محو می‌شد نعرهایم، بی صدا
در طنین خنده‌ی خشم خدا ...

نیت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا

هرچه می‌کردم همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود

سخت، مثل حل صدها مسئله
تلخ، مثل خنده‌ای بی‌حوصله

مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود

تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر

درمیان راه، در یک روستا
خانه‌ای دیدیم‌، خوب و آشنا

زود پرسیدم: پدر، اینجا کجاست ؟
گفت: اینجا خانه‌ی خوب خداست

گفت: اینجا می‌شود یک لحظه ماند
گوشه‌ای خلوت، نمازی ساده خواند

با وضویی دست و رویی تازه کرد
با دل خود، گفت و گویی تازه کرد

گفتمش، پس آن خدای خشمگین
خانه‌اش اینجاست؟ اینجا، در زمین؟

گفت: آری، خانه‌ی او بی‌ریاست
فرش‌هایش از گلیم و بوریاست

مهربان و ساده و بی‌کینه است
مثل نوری دردل آیینه است

عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی

خشم، نامی از نشانی‌های اوست
حالتی از مهربانی‌های اوست

قهر او از آشتی، شیرین‌تر است
مثل قهر مهربان مادر است

دوستی را دوست، معنی می‌دهد
قهر هم با دوست، معنی می‌دهد

هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست
قهر او هم یک نشان از دوستی است...

تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان و آشناست

دوستی، ازمن به من نزدیک‌تر
از رگ گردن به من نزدیک‌تر

آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد

آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی، نقش روی آب بود

می‌توانم بعد از این‌، با این خدا
دوست باشم، دوست، پاک و بی‌ریا

می‌توان با این خدا پرواز کرد
سفره‌ی دل را برایش باز کرد

می‌توان درباره‌ی گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد

چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره‌، صد هزاران راز گفت

می‌توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد

می‌توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند

می‌توان مثل علف‌ها حرف زد
با زبانی بی‌الفبا حرف زد

می‌توان درباره هر چیز گفت
می‌توان شعری خیال انگیز گفت

مثل این شعر روان و آشنا

پیش از اینها فکر میکردم خدا...



یک شنبه 22 / 7 / 1390برچسب:, |

  آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بى وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر مى خواستی, حالا چرا؟

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توأم, فردا چرا؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
این قدر با بخت خواب آلود لالا چرا؟

آسمان چون شمع مشتاقان پریشان می‌کند
در شگفتم من نمى پاشد زهم دنیا چرا؟

شهریارا بی حبیب خود نمى کردی سفر
این سفر راه قیامت مى روی تنها چرا؟



یک شنبه 22 / 7 / 1390برچسب:, |

اگه تو مال من بودي
اگه تو مال من بودي ماه از چشات طلوع مي كرد
پرستو از رو دست تو نغمه هاشو شروع مي كرد
اگه تو مال من بودي كلاغ به خونش مي رسيد
مجنون به داد اون دل زرد و ديوونش مي رسيد
اگه تو مال من بودي همه خبردار مي شدن
ترانه هاي عاشقي رو سرم آوار مي شدن
اگه تو مال من بودي قدم رو پاييز ميزديم
پاييز مي فهميد كه ماها زبونشو خوب بلديم
اگه تو مال من بودي انقد غريب نمي شدم
من چي مي خواستم از خدا ديگه اگه پيشت بودم
اگه تو مال من بودي دور خوشي نرده نبود
دل من اون آواره اي كه شبا مي گرده نبود
اگه تو مال من بودي چشام به چشمات شك نداشت
تنگ بلور آرزوم مثل حالا ترك نداشت
اگه تو مال من بودي جهنمم بهشت مي شد
قصه ي عشق ما دو تا ، عبرت سرنوشت مي شد
اگه تو مال من بودي مي بردمت يه جاي دور
يه جا كه تو ديده نشي نباشه حتي كمي نور
اگه تو مال من بودي ،‌ مي ذاشتمت روي چشام
بارون مي خواستي مي باريد ، ابر سفيد گريه هام
اگه تو مال من بودي برگا تو پاييز نمي ريخت
شمعي كه پروانه داره ، اشك غم انگيز نمي ريخت
اگه تو مال من بودي قفس ديگه اسير نداشت
آدما دارا مي شدن ، دنيا ديگه فقير نداشت
اگه تو مال من بودي خيال نمي كنم باشي
پس مي رم و مي كشمت پيش خودم تو نقاشي



یک شنبه 22 / 7 / 1390برچسب:, |

غصه نخور مسافر اينجا ما هم غريبيم
از ديدن نور ماه يه عمره بي نصيبيم
فرقي نداره بي تو بهار مون با پاييز
نمي بيني كه شعرام همه شدن غم انگيز
غصه نخور مسافر اونجا هوا كه بد نيست
اينجا ولي آسمون باريدنم بلد نيست
غصه نخور مسافر فداي قلب تنگت
فداي برق ناز اون چشماي قشنگت
غصه نخور مسافر تلخه هواي دوري
من كه خودم مي دونم كه تو چقدر صبوري
غصه نخور مسافر بازم مي آي به زودي
ما رو بگو چه كرديم از وقتي تو نبودي
غصه نخور مسافر غصه اثر نداره
ز دل تو مي دونم هيچ كس خبر نداره
غصه نخور مسافر رفتيم تو ماه اسفند
بهار تو بر مي گردي چيزي نمنونده بخند
غصه نخور مسافر تولد دوباره
غصه نخور مسافر غصه نخور ستاره
غصه نخور مسافر غصه كار گلا نيس
سفر يه امتحانه به جون تو بلا نيس
غصه نخور مسافر تو خود آسموني
در آرزوي روزي كه بياي و بموني



یک شنبه 22 / 7 / 1390برچسب:, |

شب مهتابه و چشمام بازم از یاد تو خیسه
دیگه عادت شده با بغض واسه ی تو می نویسم
کاش می فهمیدی که قلبم خونه ی آرزوهات بود
یه نفس تنها نبودی همیشه دلم باهات بود
آسمون و ماه نقرش با یه عالمه ستاره
شاهدن که این بریدن دیگه برگشتی نداره
رفتی بی اونکه بدونی دل من مال خودت بود
حال بغضای شبونم به خدا مال خودت بود
سهم چشمای تو بودن توی دنیا هر چی داشتم
واسه ی خاطر نازت جونمو گرو گذاشتم
یه دروغ ساده اما قصه ی ما را بهم زد
تو پشیمون شدی و من حالا صندوقچه ی دردم
سخته اما باورش کن من دیگه برنمی گردم
اما یادت باشه حرفا مث گوله های برفن
خیلیا قربونی یای بی گناه دو تا حرفن
تو ترانه های شرجیم می درخشی تو همیشه
اما من هر کاری کردم که ببخشمت نمیشه

 



یک شنبه 22 / 7 / 1390برچسب:, |

آخر يه روز دق مي كنم فقط به خاطر تو
دنيا رو عاشق ميكنم فقط به خاطر تو
شب به بيابون مي زنم فقط به خاطر تو
رو دست مجنون مي زنم فقط به خاطر تو
عشقت رو پنهون مي كني فقط به خاطر من
من دلم رو خون ميكنم فقط به خاطر تو
تو گفتي عاشقي بسه
دنيا برام يه قفسه
گفتي كه عشق يه عادته
دلم پر از شكايته
گفتي مي خواي بري سفر
خيره شدن چشام به در
من مي شينم به پاي تو فقط به خاطر تو
من مي شينم به پاي تو فقط به خاطر تو
به من تو گفتي ديوونه فقط به خاطر من
حرفت به يادم مي مونه فقط به خاطر تو
از خوبيات كم ميكني
قلبم رو پر پر مي كني
گفتي كه از سنگه دلت
از من و دل تنگه دلت
از خوبيات كم ميكني
قلبم رو پر پر مي كني
گفتي كه از سنگه دلت
از من و دل تنگه دلت
ازم گرفتي فاصله فقط به خاطر من
دست كشيدم از هر گله فقط به خاطر تو
گفتي كه از اينجا برو فقط به خاطر من
مي رم به احترام تو فقط به خاطر تو



یک شنبه 22 / 7 / 1390برچسب:, |

روزا

 
 

اين روزا عادت همه رفتن ودل شكستنه
درد تموم عاشقا پاي كسي نشستنه
اين روزا مشق بچه ها يه صفحه آشفتگيه
گرداي رو آينه ها فقط غم زندگيه
اين روزا درد عاشقا فقط غم نديدنه
مشكل بي ستاره ها يه كم ستاره چيدنه
اين روزا كار گلدونا از شبنمي تر شدنه
آرزوي شقايقا يه شب كبوتر شدنه
اين روا آسمونمون پر از شكسته باليه
جاي نگاه عاشقت باز توي خونه خاليه
اين روزا كار آدما دلهاي پاك رو بردنه
بعدش اونو گرفتن و به ديگري سپردنه
اين روزا كار آدما تو انتظار گذاشتنه
ساده ترين بهانشون از هم خبر نداشتنه
اين روزا سهم عاشقا غصه و بي وفاييه
جرم تمومشون فقط لذت آشناييه
اين روزا توي هر قفس يكي دو تا قناريه
شبها غم قناريها تو خواب خونه جاريه
اين روزا چشماي همه غرق نياز شبنمه
رو گونه هر عاشقي چند قطره بارون غمه
اين روزا ورد بچه ها بازي چرخ و فلكه
قلباي مثل دريامون پر از خراش و تركه
اين روزا عادت گلها مرگ و بهونه كردنه
كار چشماي آدما دل رو ديونه كردنه
اين روزا كار رويامون از پونه خونه ساختنه
نشونه پروانگي زندگي ها رو باختنه
اين روزا تنها چارمون شايد پرنده مردنه
رو بام پاك آسمون ستاره رو شمردنه
اين روزا آدما ديگه تو قلب هم جا ندارن
مردم ديگه تو دلهاشون يه قطره دريا ندارن
اين روزا فرش كوچه ها تو حسرت يه عابره
هر جا يكي منتظر ورود يه مسافره
اين روزا هيچ مسافري بر نمي گرده به خونه
چشاي خسته تا ابد به در بسته مي مونه
اين روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
خلاصه حرف همه پر زدن و نموندنه
اين روزا درد آدما فقط غم بي كسيه
زندگيشون حاصلي از حسرت و دلواپسيه
اين روزا خوشبختي ما پشت مه نبودنه
كار تموم شاعرا فقط غزل سرودنه
اين روزا درد آدما داشتن چتر تو بارونه
چشماي خيس و ابريشون همپاي رود كارونه
اين روزا دوستا هم ديگه با هم صداقت ندارن
يه وقتا توي زندگي همديگر و جا مي ذارن
جنس دلاي آدما اين روزا سخت و سنگيه
فقط توي نقاشيا دنيا قشنگ و رنگيه
اين روزا جرم عاشقي شهر دل و فروختنه
چاره فقط نشستن و به پاي چشمي سوختنه
اسم گلا رو اين روزا ديگه كسي نمي دونه
اما تو تا دلت بخواد اينجا غريب فراوونه
اين روزا فرصت دلا براي عاشقي كمه
زخماي بي ستاره ها تشنه ياس مرهمه
اين روزا اشك مون فقط چاره ي بي قراريه
تنها پناه آدما عكساي يادگاريه
اين روزا فصل غربت عشق و يبدهاي مجنونه
بغضاي كال باغچه منتظر يه بارونه
اين روزا دوستاي خوبم همديگر رو گم ميكنن
دلاي پاك و ساده رو فداي مردم ميكنن
اين روزا آدما كمن پشت نقاب پنجره
كمتر ميبيني كسي رو كه تا ابد منتظره
مردم ما به همديگه فقط زود عادت مي كنن
حقا كه بي وفايي رو خوب هم رعايت ميكنن
درسته كه اينجا همه پاييزا رو دوست ندارن
پاييز كه از راه ميرسه پا روي برگاش مي ذارن
اما شايد تو زندگي يه بغض خيس و كال دارن
چند تا غم و يه غصه و آرزوي محال دارن
اين روزا بايد هممون براي هم سايه باشيم
شبا يه كم دلواپس كودك همسايه باشيم
اون وقت دوباره آدما دستاشون رو پل ميكنن
درداي ارغواني رو با هم تحمل مي كنن
اگه به هم كمك كنيم زندگي ديدني ميشه
بر سر پيمان مي مونن دوستاي خوب تا هميشه
اما نه فكر كه ميكنم اين كار يه كار ساده نيست
انگار براي گل شدن هنوز هوا آماده نيست



یک شنبه 22 / 7 / 1390برچسب:, |

مجنون

 
 



 دید مجنون را یکی صحرانورد
بربه رو پشته ای بنشسته فرد


صفحه اش از خاک و انگشتان قلم
بر به روی خاک هی میزد رقم


گفت کای مجنون بی دل کیست این؟
می نگاری نامه بهر کیست این؟


گفت: مشق نام لیلی می کنم
خاطر خود را تسلی می کنم


چون میسر نیست با من کام او
عشق بازی می کنم با نام او




دو شنبه 10 / 2 / 1390برچسب:, |

من، امیدی را در خود باور ساخته ام

تار و پودرش را، با عشق تو پرداخته ام

مثل تابیدن مهری در دل

مثل جوشیدن شعری از جان

مثل بالیدن عطری در گل

جریان خواهم یافت

***

**

راه خواهم افتاد

باز از ریشه به برگ

باز، از "بود" به "هست"

باز، از خاموشی تا فریاد !



دو شنبه 10 / 2 / 1390برچسب:, |

من پذیرفتم شکست خویش را

پندهای عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتراز ما می روی

آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را



دو شنبه 10 / 2 / 1390برچسب:, |

این بار

مینویسمت…

” تو ” را میان اصطحکاک مداد و کاغذ

گیر خواهم انداخت

شاید اینگونه بشود تو را

” تجربه ” کرد…!!!

برای تویی که قلبت پـاک است…

برای تو می نویسم……..

برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست…

برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست…

برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست…

برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد…

برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است…

برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی…

برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی…

برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است …

برای تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است….

برای تویی که قلبت پـاک است…

برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است…

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است…

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است…

برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است…

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است……….

دوستت دارم تا ……..!


 



جمعه 7 / 2 / 1390برچسب:, |

سلام ای غروب غریبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن

خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه

خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دلهای خسته

تو را می سپارم به مینای مهتاب
تو را می سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را می سپارم به رویای فردا

به شب می سپارم تو را تا نسوزد
به دل می سپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد

خداحافظ ای برگ و بار دل من
خداحافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم
خداحافظ ای نوبهار همیشه

 



شنبه 17 / 12 / 1389برچسب:, |

سرنوشت بديه اول جاتو ازم گرفت
صبح فردا شد ديدم رد پاتو ازم گرفت

تا مي خواستم به چشماي روشنت نگا كنم
مال ديگري شدي و چشاتو ازم گرفت

تو رو جادو كرد يكي با يه چيزي مثل طلسم
اثرش زياد بود و خنده هاتو ازم گرفت

تو با من حرف مي زدي نگات يه جاي ديگه بود
خدا لعنتش كنه ، اون ، نگاتو ازم گرفت

لحظه هات يه وقتايي مال دوتامون مي شدن
اون حسود ، اون دو سه تا لحظه ها تو ازم گرفت

خيلي وقته سختمه ديگه تنفس بكنم
يه جور عجيبي انگار هواتو ازم گرفت

خدا دوس نداشت بيام پيشت كنار تو باشم
باورت نمي شه حس دعاتو ازم گرفت

دست روزگار چه قدر با من و آرزوم بده
لحن فيروزه اي مريماتو ازم گرفت

سلامت ، خداحافظيت عزيزماي نقره ايت
حرف آخر ، به امون خداتو ازم گرفت

تو حواس واسم نذاشتي چه كنم از دست تو
اشتباهم بهترين جمله هاتو ازم گرفت

نمي خواد بپرسي چي ، خودم دارم بهت مي گم
تو يه خط خوردگي دنيا ،‌ صداتو ازم گرفت

يه كم از برگشتن قشنگتو وقتي گذشت
يكي اومد و يه ذره وفاتو ازم گرفت



شنبه 17 / 12 / 1389برچسب:, |

همیشه خسته از روزای برفی

عشق پریشون شده ی دوحرفی

 

گفته بودم اگه دلت گرفته ست

کنج دلم جا واسه ی دلت هست

 

شاید دلت خواست و باهات نیومد

یا شایدم باهات نیومد

 

هرچه بود بذار که گفته باشم

هرجا که هست دلت منم باهاشم

 

عشق گذشته از پل

دشت پر از گلایل

 

گمشده ی دوحرفی

خسته روز برفی

 

گفته باشم هنوزم اگه دلت گرفته ست

بیا که کنج قلبم جا واسه دلت هست

 

حالاکه تقویم من زمستوناش زیادِ

تو کوچه هاش همیشه برف و باد

 

باید بیای ببینم بهار خمونده هاتو

بیا بذار تموم شه روزای برفی با تو

 

رنگ غمو به شعر شادم زده

دشت پر از گلایل غم زده

 

دلم میخواد خودت بیای ببینی  نبض منو قلب تو با هم زده

 

عشق گذشته از پل

دشت پر از گلایل

 

گمشده ی دوحرفی

خسته روز برفی

 

 



دو شنبه 14 / 12 / 1389برچسب:, |

زمستان

 
 

کم کم زمستان هم  دارد به پایان راه خود می رسد به راستی که خداوند این فصل را برای عاشقان به وجود آورد .برای خود من که زمستون یه معنی دیگه ای داره معنی که فقط اونهایی که عاشق هستند خوب درک میکنند چند تا عکس زیبا از فصل زیبای زمستان براتون گذاشتم ببینید و لذت ببرید.


برای دیدن عکس به ادامه مطلب برین.عزیزم نظر یادت نره ها  




ادامه مطلب
دو شنبه 13 / 12 / 1389برچسب:, |

 

يه زخم كهنه روي بالم

يه آسمون كه چشم به رام نيست

به غير واژه غريبي

چيزي توي ترانه هام نيست

حتي يه آينه پيش روم نيست

كه اسممو يادم بياره

تنها ترين مسافر شب

تو خلوتم پا نمي زاره

ازم نخواه باتو بمونم

تو هيچي از من نمي دوني

اگه بگم راز دلم رو

تو هم كنارم نمي موني

دل من از نژاد عشقه

از تو و از ترانه لبريز

يه دنيا غم توي صدامه

مثل سكوت تلخ پاييز

من يه پرنده غريبم

من از نژاد آسمونم

ميون اين همه ستاره

من يه شهاب بي نشونم

ازم نخواه با تو بمونم

تو هيچي از من نمي دوني

اگه بگم راز دلم رو

تو هم كنارم نمي موني

                                              


         




یک شنبه 13 / 12 / 1389برچسب:, |

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد

دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند

دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد

دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد

دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست

دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده

دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است

دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است

دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است

دلم برای کسی تنگ است که محرم اصرار است

دلم برای کسی تنگ است که راهنمایی زندگیست

دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند

دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست

دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگیهایم است

دلم برای کسی تنگ است
..........

 



یک شنبه 13 / 12 / 1389برچسب:, |

برام دعا كن عشق من، همين روزا بميرم ...

 

 

آخه دارم از رفتن بدجوري گُر ميگيرم ...

 

دعا كنم كه اين نفس،تموم شه تا سپيده ...

 

كسي نفهمه عاشقت، چي تا سحر كشيده ...

 

اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...

 

آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...

 

گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...

 

من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ...

 

اگه يروز برگشتي و گفتن فلاني مرده ...

 

بدون كه زير خاك سرد حس نگاتو برده

 

گريه نكن براي من قسمت ما همينه ...

 

دستامو محكمتر بگير لحظه ي آخرينه ...

 

اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...

 

آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...

 

گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...

 

من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ...

 

برام دعا كن عـــــــــشــــــــــق من ...



یک شنبه 13 / 12 / 1389برچسب:, |

اي مسافر ! اي جدا ناشدني ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببينمت .بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم .آه ! که نميداني ... سفرت روح مرا به دو نيم مي کند ... و شگفتا که زيستن با نيمي از روح تن را مي فرسايد ...بگذار بدرقه کنم واپسين لبخندت را و آخرين نگاه فريبنده ات را .مسافر من ! آنگاه که مي روي کمي هم واپس نگر باش . با من سخني بگو . مگذار يکباره از پا در افتم ... فراق صاعقه وار را بر نمي تابم ...جدايي را لحظه لحظه به من بياموز... آرام تر بگذر ...وداع طوفان مي آفريند... اگر فرياد رعد را در طوفان وداع نمي شنوي ؟! باران هنگام طوفان را که مي بيني ! آري باران اشک بي طاقتم را که مي نگري ...من چه کنم ؟ تو پرواز مي کني و من پايم به زمين بسته است ... اي پرنده ! دست خدا به همراهت ...اما نمي داني ... نمي داني که بي تو به جاي خون اشک در رگهايم جاريست ...از خود تهي شده ام ... نمي دانم تا باز گردي مرا خواهي ديد ؟؟؟

 

 



یک شنبه 13 / 12 / 1389برچسب:, |

مگه میشد این همه ساده گذشت که تو گذشتی از من،تک و تنها موندم توی این جاده غربت کاشکی موقع رفتنت یه نیم نگاهی به تنهایی بعد از خودت که برام میزاری بودی،دارم جون میدم کجایی ای هم نفس روزهای آشنایی،کجایی تا ببینی دارم دور از تو و بدون تو چگونه دست در دستان فرشته مرگ میگذارم تا این دوستی با فرشته مرگ مرهمی باشه برای قلب غمگین و شکسته ام گر چه می دانم  که هر جا باشم یادت در وجودم خونه کرده است،این منم حبس کشیده زندان تنهایی........(شبگرد عاشق)

Click to view full size image



یک شنبه 13 / 12 / 1389برچسب:, |

یه نگاه تب دار مونده توی ذهنم

عاشق شدم انگار آروم آروم کم کم

 

چشمای قشنگت همش روبه رومه

 

اگه باشی با من همه چی تمومه

 

تیک و تیک ساعت رو دیوار خونه

 

میگه وقت عاشق شدنه دیونه

 

دلو بزن به دریا انقد نگو فردا

 

آخه خیلی دیره دیر برسی میره

 

تیک و تیک ساعت رو دیوار خونه

 

میگه وقت عاشق شدنه دیونه

 

دلو بزن به دریا انقد نگو فردا

 

آخه خیلی دیره دیر برسی میره

 

تو عزیز جونی بگو که می تونی

 

واسه دل تنهام تا ابد بمونی

 

آره تو همونی ماه آسمونی

 

واسه تن خستم تو یه سایه بونی

 

تو عزیز جونی نگو نمی تونی

 

یه نگاه تب دار مونده توی ذهنم

 

عاشق شدم انگار آروم آروم کم کم

 

چشمای قشنگت همش روبه رومه

 

اگه باشی با من همه چی تمومه

 

تیک و تیک ساعت ملودی گیتار

 

دو تا شمع روشن دو تا چشم بیدار

 

سر یه دوراهی یه دل گرفتار

 

بی قرار عشقو وسوسه دیدار

 

تو عزیز جونی بگو که می تونی

 

واسه دل تنهام تا ابد بمونی

 

آره تو همونی ماه آسمونی

 

واسه تن خستم تو یه سایه بونی

 

تو عزیز جونی نگو نمی تونی

 

یه نگاه تب دار مونده توی ذهنم

 

عاشق شدم انگار آروم آروم کم کم

 

چشمای قشنگت همش روبه رومه

 

اگه باشی با من همه چی تمومه

 

تو عزیز جونی بگو که می تونی

 

واسه دل تنهام تا ابد بمونی

 

آره تو همونی ماه آسمونی

 

واسه تن خستم تو یه سایه بونی

 

تو عزیز جونی نگو نمی تونی



پنج شنبه 12 / 12 / 1389برچسب:, |

جدایی..

 
 

دوباره باز اغاز بی پایان گریه های من شروع می شود

و دوباره باید رویای شکفتن با تو را از یاد ببرم

دوباره باید ارام و بی صدا در ظلمت شب

از غم هجرانت گریه کنم تا تمام ستارگان و کهکشانها

صداقت کلامم را با گریه هایم باور کنند

به راستی که چه کسی آواز جدایی را سر داد

و من را از تو جدا کرد

لعنت بر تو ای روزگار بی وفا که ناقوس جدایی را

تو به صدا در اوردی و اهنگ جدایی را نواختی

حالا چگونه این دل من با این فریاد دلخراش جدایی کنار برود احساس می کنم که از جدایی نفرت دارم

ولی عزیزم تو را هرگز فراموش نمی کنم

اگر چه جدایی بین ما می افتد.



شنبه 10 / 12 / 1389برچسب:, |

 
 

هیچ کس تنهایی ام را حس نکرد
لحظه ی ویرانیم را حس نکرد
در تمام لحظه هایم هیچ کس وسعت صدایم را حس نکرد
آن که سامان غزلهایم از اوست
بی سرو سامانیم را حس نکرد
هیچ کس حس نکرد درد دل من چیست
عاشقانه زیستن,عاشقانه دل کندنم حس نکرد
ما دوست داریم دوستان باوفا را
 هیچ کس معنی حرفهایم را حس نکرد



شنبه 10 / 12 / 1389برچسب:, |

 
 


      قول مي دم وقتي كه نيستي عكستو بغل  نگيرم  

   قول مي دم روزي هزار بار واسه ي اشكات نميرم

 

    قول مي دم وقتي كه نيستي پاي عشق تو نسوزم 

  

 

     قول  مي دم در  انتظارت  چشما مو به در ندوزم  

 

           مي دوني كه خيلي خستم         

 

 مي دوني دلم گرفته

 

         مي دوني  دوريت عذابه        

 

مي دوني گريم  گرفته

 

          ميدونم  بر نمي گردي          

 

مي دونم رفتي كه رفتي

 

 دروغ بود هر چي ميگفتي




شنبه 10 / 12 / 1389برچسب:, |

عاشق نبودی تو من عاشقت بودم

در قبله گاه عشق بودی تو معبودم

آرام و آسوده ،در خواب خوش بودی

یک لحظه من بی تو هرگز نیاسودم

من با نفسهایت نام تو را خواندم

کاش ای هوسبازم،با تو نمی ماندم

روزی که میگفتی من با تو می مانم

روزی که دانستی من بی تو می میرم

روزی که با عشقت ،بستی به زنجیرم

بازنده من بودم،این بوده تقدیرم

خوش باوری بودم پیش نگاه تو

هر دم ز چشمانت خواندم کلامی را

عشق تو چون برگی در دست طوفان بود

دل کندن و رفتن پیش تو آسان بود

روزی به من گفتی دیگر نمی مانم
گفتم که می میرم،گفتی که می دانم

باور نمی کردم هرگز جدایی را

آن آمدن با عشق ،این بی وفایی را...

 

 



چهار شنبه 9 / 12 / 1389برچسب:, |

جدایی

 
 

جدایی درد بی درمان عشق است
جدایی حرف بی پایان عشق است
جدایی قصه های تلخ دارد
جدایی ناله های سخت دارد
جدایی شاه بی پایان عشق است
جدایی راز بی پایان عشق است
جدایی گریه وفریاد دارد
جدایی مرگ دارد درد دارد
خدایا دور کن درد جدایی
که بی زارم دگر از اشنایی



چهار شنبه 9 / 12 / 1389برچسب:, |

 
 

زمستون تن عریون باغچه چون بیابون
درختا با پاهای برهنه زیر بارون
نمیدونی تو که عاشق نبودی
چه سخته مرگ گل برای گلدون
گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه
واسه هم قصه گفتن عاشقانه
چه تلخه چه تلخه باید تنها بمونه قلب گلدون
مثل من که بی تو نشستم زیر بارون زمستون
زمستون برای تو قشنگه پشت شیشه
بهار زمستونها برای تو همیشه
تو مثل من زمستونی نداری
که باشه لحظه چشم انتظاری
گلدون خالی ندیدی نشسته زیر بارون
گلهای کاغذی داری تو گلدون
تو عاشق نبودی ببینی تلخ روزای جدایی
چه سخته چه سخته بشینم بی تو با چشمای گریون
بشینم بی تو با چشمای گریون
بشینم بی تو با چشمای گریون



چهار شنبه 9 / 12 / 1389برچسب:, |

 
 

خدا ما رو برای هم نمی خواست

فقط می خواست عشق و فهمیده باشیم

بدونیم نیمه ی ما مال ما نیست

فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم

تمام لحظه های این تب سرد

خدا از حسرت ما با خبر بود

خودش ما رو برای هم نمی خواست

خودت دیدی دعامون بی اثر بود

چه سخته مال هم باشیم و بی هم

می بینم میری و می بینی میرم

تو وقتی هستی اما دوری از من

نه می شه زنده باشم نه بمیرم

نمی گم دلخور از تقدیرم اما

تو می دونی چقد دلگیره این عشق

فقط چون دیر باید می رسیدیم
داره تو دست ما میمیره این عشق...



چهار شنبه 9 / 12 / 1389برچسب:, |

براي ان عاشق بي دل مي نويسم كه حرمت اشكهايم را ندانست
براي ان مينويسم كه معناي انتظار را ندانست،
چه روزها و شبهايي كه به يادش سپري كردم
براي ان مينويسم كه روزي دلش مهربان بود
مي نويسم تا بداند دل شكستن هنر نيست
نه دگر نگاهم را برايش هديه ميكنم ، نه دگر دم از فاصله ها ميزنم
و نه با شعرهايم دلتنگي ها را فرياد مي زنم
مي نويسم شايد نامهرباني هايش را باور كند.



سه شنبه 8 / 12 / 1389برچسب:, |

 
 

نمي دانم دلم گم شده يا اوني كه دل به او سپردم.

نمي دانم عشقم گم شده يا معشوقم.

نمي دانم اعتماد بي جا كردم يا بي جا به من اعتماد كردند.

نمي دانم لياقت او را نداشتم يا او لايق من نبود.

نمي دانم من در حق عشقمان خيانت كردم يا او.او قدر ندانست يا من.

نمي دانم خدا اين را قسمت ما كرد يا ما خود قسمت را رقم زديم.

نمي دانم چرا وقتيكه دل بستن سهل است، دل كندن آسان نيست.

نمي دانم خدا به ما دل داد تا از دنيا ببريم يا دنيارو داد تا دل بكنيم.

هنوز نمي دانم با بودن او زندگي سخت است يا بي او.

تحمل جاي خاليش توي تك تك لحظه ها سخت تر است يا ...

نمي دانم شكستن غرورم سخت تر است يا شنيدن صداي شكستن قلبم.

نمي دانم تو به من عشق را آموختي يا مي خواهي نفرت را يادم بدهي.

نمي دانم كه بگويم: چرا آمدي؟ يا بپرسم كه؟ چرا رفتي؟

من نمي دانم تو به من بگو...



سه شنبه 8 / 12 / 1389برچسب:, |

پاي پنجره نشستم کوچه خاکستريه باز زير بارون

من چه دلتنگتم امروز انگار از همون روزهاست

حال وهوام رنگ توئه کوچه دلتنگ توئه

دلم گرفته دوباره هواي تو رو داره

چشماي خيسم واسه ي ديدنت بي قراره

اين راه دورم خبر از دل من که نداره

آروم نداره يه نشونه مي خوام واسه قلبم جز اين نشونه

واسه چيزي دخيل نمي بندم اين دل تنهام دوباره هواي تو رو داره

هواي شهرتو و بوي گل ها

پيچيده توي اتاقام مثل خواب

داره بدجوري غريبي ميکنه آخه جز تو دردمو کي ميدونه دلم گرفته ... .

عزیزم دوست دارم با تمام وجود .

 



سه شنبه 8 / 12 / 1389برچسب:, |

وقتي که نيستي عبور قرن ها را احساس ميکنم

دلم براي تمام کوه هاي نهان دنيا ميسوزد

و هر لحظه دلم تو را فرياد مي کند

وقتي که نيستي هيچ کس نيست

و من تنها و دلگير منتظر پايان دنيا هستم و مينشينم.

 



سه شنبه 7 / 12 / 1389برچسب:, |

 

فراموشی به این اسونیا نیست

امید من دلم از تو جدا نیست

میخوام تو یاد من عشقت بمیره

ولی از قلب من مهرت رها نیست

دارم اتیش میگیرم از جدایی

ولی هیشکی به فکر قلب ما نیست

همه دنیا میدونن این حدیثو

که آرامش برای عاشقا نیست.



دو شنبه 7 / 12 / 1389برچسب:, |

 

صدا كن مرا...

صداي تو خوبست!

صداي تو سبزينه آن گياه عجيبي است

كه در انتهاي صميميت حزن مي‌رويد

در ابعاد اين عصر خاموش

من از طعم تصنيف در متن ادراك يك كوچه تنهاترم!

بيا تا برايت بگويم كه تنهايي من چه اندازه است..

و تنهايي من شبيخون حجم تو را پيش بيني نمي‌كرد

«و خاصيت عشق اينست»



دو شنبه 7 / 12 / 1389برچسب:, |

 
 

 

 

حقیقت دارد که تو می‌توانی با دست‌های من
سه تار قلم مو را بنوازی و نُت‌های رنگ پریده را فیروزه‌ای کنی
( باید بسیار زیسته باشی که این همه از آسمان آکنده‌ای)

حقیقت دارد که من می توانم با شعر های تو
با باران مشاعره کنم .. و بند نیایم
( باید بسیار گریسته باشم که این همه در واژه های تو غوطه‌ورم‌)

تا من بنفشه ها را میان شب های زمستان قسمت کنم ،
تو یک خوشه انگور به صدایت تعارف کن
خطی از شعرهایت را که بخوانی ،سال ، تحویل می شود
(حقیقت دارد که در حضور تو بودن .. همیشه از نبودن زیبا تر است.

 



دو شنبه 7 / 12 / 1389برچسب:, |

کاش هرگز نمي ديدمت تا امروز غم نديدنت را

 

بخورم!!!

 

کاش لبخندهايت آنقدر زيبا نبودند که امروز آرزوي

 

ديدن يک لحظه

 

فقط يک لحظه از لبخندهاي عاشقانه ات را داشته

 

باشم!

 

کاش چشمان معصومت به چشمانم خيره نمي شد

 

تا امروز

 

چشمان من به ياد آن لحظه بهانه گيرند و اشک

 

بريزند!

 

کاش حرف هاي دلم را بهت نگفته بودم تا امروز با

 

خود نگويم

 

" آخه او که ميدونست چقدر دوستش دارم!!!!"



دو شنبه 6 / 12 / 1389برچسب:, |


تقدیم به تمام عاشقان

خلوتم را نشكن

شايد اين خلوت من كوچ كند

به شب پروانه

به صداي نفس شهنامه

به طلوع اخرين افسانه

و غروبي كه در ان

نقش ديوانگي يك عاشق

بر سر ديواري پيدا شد.

خلوتم را نشكن

خلوتم بس دور است

ز هواي دل معشوق سهند

خلوتم راه درازي ست ميان من و تو

خلوتم مرواريد است به دست صياد

خلوتم تير وكماني ست به دست سحر

خلوتم راه رسيدن به خداست



یک شنبه 6 / 12 / 1389برچسب:, |