آنگاه كه آوازتنهايي روحت رادرهم شكست

گوشه ي قلبت رابنگرمن آنجابه انتظارت هستم.

.....................

بي پنجره اي غريبه اي دروهمي

عشق است اگرازآن نداري سهمي

غهميدن عشق عاشقي ميخواهد

يك روز بزرگ ميشوي ميفهمي

.......................

دلتنگم وباهيچكسم ميل سخن نيست

كس درهمه آفاق به دلتنگي من نيست

..........................

اين روزهاآب وهواي دلم آنقدرباراني است آنقدركه رخت هاي دلتنگي ام رافرصتي براي خشك شدن نيست.



27 / 7 / 1390برچسب:, |

 
 

نگاهت را به کسي دوز که قلبش براي تو بتپه چشمانت را با نگاه کسي اشنا کن که زندگي را درک کرده باشه سرت را روي شانه هاي کسي بگذار که از صداي تپشهاي قلبت تو را بشناسه آرامش نگاهت رو به قلبي پيوند بزن که بي رياترين باشه لبخندت را نثار کسي کن که دل به زمين نداده باشه رويايت رو با چهره ي کسي تصوير کن که زيبايي را احساس کرده باشه چشم به راه کسي باش که تو را انتظار کشيده باشه اما عاشق کسي باش که تک تک سلولهاي بدنش تقدس عشق را درک کند.



جمعه 27 / 7 / 1390برچسب:, |

ازorkide

 
 

نام توراميبرم قلبم غريبي ميكند

چشم انتظاري دردلم دردعجيبي ميكند.

.....................

ديگربهاردرسبدروزگارنيست

ديگرقرارنيست نه ديگرقرارنيست

شادم كه زودميگذرد شاديم ولي

غم ميخورم كه هيچ غمي ماندگارنيست.



26 / 7 / 1390برچسب:, |

خواستم كه شيدايت كنم مفتون چشمانت شدم
در عشق رسوايت كنم پاي بند پيمانت شدم
خواستم سخن از دل بگم
ديدم دل ميبري ، دين ميبري ، مومن به ايمانت شدم
گفتم مرحم نهم بر زخم خويش سازش كنم با اخم خويش
بيهوده بود تجويز من محتاج به درمانت شدم
خواستم پنهان كنم اين راز را اين سوز و اين گداز را
غافل كه من انگشت نماي شهر و سامانت شدم
مي دوني خيلي وقته كه رفتي
دلمو تكه تكه كردي
مثل يك تكه بلور من و از عمق وجودم ذره ذره كردي
يادته گفتي به من كه عاشقي
حالا باش ببين چه وعده كردي
تو گفته بودي طبيب دل بيماراني
پس طبيب دل من باش كه بيمار توام
تو هم رفتي رها كردي دلم را
دو صد چندان نمودي مشكلم را



یک شنبه 22 / 7 / 1390برچسب:, |

وداع

 
 

می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه ی خویش

به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه ی خویش

می برم,تا كه در آن نقطه دور شستشويش دهم از رنگ گناه

شستشويش دهم از لكه ي عشق زين همه خواهش بيجا وتباه

مي برم تا ز تو دورش سازم ز تو,اي جلوه ي اميد محال

مي برم زنده بگورش سازم تا از اين پس نكند ياد وصال

ناله مي لرزد,مي رقصد اشك آه,بگذار كه بگريزم من

از تو,اي چشمه ي جوشان گناه شايد آن به كه بپرهيزم من

بخدا غنچه ي شادي بودم دست عشق آمد و از شاخم چيد

شعله ي آه شدم,صد افسوس كه لبم باز بر آن لب نرسيد

عاقبت بند سفر پايم بست مي روم,خنده به لب,خونين دل

مي روم از دل من دست بدار اي اميد عبث بي حاصل



یک شنبه 22 / 7 / 1390برچسب:, |

پیش از اینها فکر می‌کردم خدا
خانه‌ای دارد کنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه‌ها
خشتی از الماس و خشتی از طلا

پایه‌های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور

ماه ، برق کوچکی از تاج او
هر ستاره، پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، کهکشان

رعد و برق شب، طنین خنده‌اش
سیل و توفان ، نعره توفنده‌اش

دکمه پیراهن او، آفتاب
برق تیغ خنجر او، ماهتاب

هیچکس از جای او آگاه نیست
هیچکس را در حضورش راه نیست

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود

آن خدا بی‌رحم بود و خشمگین
خانه‌اش در آسمان، دور از زمین

بود، اما میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت

هرچه می پرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها

زود می‌گفتند: این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست

هرچه می‌پرسی، جوابش آتش است
آب� اگر خوردی، عذابش آتش است

تا ببندی چشم، کورت می‌کند
تا شدی نزدیک، دورت می‌کند

کج گشودی دست، سنگت می‌کند
کج نهادی پای، لنگت می‌کند

تا خطا کردی، عذابت می‌کند
در میان آتش، آبت می‌کند

باهمین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم خواب دیو و غول بود

خواب می‌دیدم که غرق آتشم
در دهان شعله‌های سرکشم

در دهان اژدهایی خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین

محو می‌شد نعرهایم، بی صدا
در طنین خنده‌ی خشم خدا ...

نیت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا

هرچه می‌کردم همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود

سخت، مثل حل صدها مسئله
تلخ، مثل خنده‌ای بی‌حوصله

مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود

تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر

درمیان راه، در یک روستا
خانه‌ای دیدیم‌، خوب و آشنا

زود پرسیدم: پدر، اینجا کجاست ؟
گفت: اینجا خانه‌ی خوب خداست

گفت: اینجا می‌شود یک لحظه ماند
گوشه‌ای خلوت، نمازی ساده خواند

با وضویی دست و رویی تازه کرد
با دل خود، گفت و گویی تازه کرد

گفتمش، پس آن خدای خشمگین
خانه‌اش اینجاست؟ اینجا، در زمین؟

گفت: آری، خانه‌ی او بی‌ریاست
فرش‌هایش از گلیم و بوریاست

مهربان و ساده و بی‌کینه است
مثل نوری دردل آیینه است

عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی

خشم، نامی از نشانی‌های اوست
حالتی از مهربانی‌های اوست

قهر او از آشتی، شیرین‌تر است
مثل قهر مهربان مادر است

دوستی را دوست، معنی می‌دهد
قهر هم با دوست، معنی می‌دهد

هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست
قهر او هم یک نشان از دوستی است...

تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان و آشناست

دوستی، ازمن به من نزدیک‌تر
از رگ گردن به من نزدیک‌تر

آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد

آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی، نقش روی آب بود

می‌توانم بعد از این‌، با این خدا
دوست باشم، دوست، پاک و بی‌ریا

می‌توان با این خدا پرواز کرد
سفره‌ی دل را برایش باز کرد

می‌توان درباره‌ی گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد

چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره‌، صد هزاران راز گفت

می‌توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد

می‌توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند

می‌توان مثل علف‌ها حرف زد
با زبانی بی‌الفبا حرف زد

می‌توان درباره هر چیز گفت
می‌توان شعری خیال انگیز گفت

مثل این شعر روان و آشنا

پیش از اینها فکر میکردم خدا...



یک شنبه 22 / 7 / 1390برچسب:, |

  آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بى وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر مى خواستی, حالا چرا؟

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توأم, فردا چرا؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
این قدر با بخت خواب آلود لالا چرا؟

آسمان چون شمع مشتاقان پریشان می‌کند
در شگفتم من نمى پاشد زهم دنیا چرا؟

شهریارا بی حبیب خود نمى کردی سفر
این سفر راه قیامت مى روی تنها چرا؟



یک شنبه 22 / 7 / 1390برچسب:, |

اگه تو مال من بودي
اگه تو مال من بودي ماه از چشات طلوع مي كرد
پرستو از رو دست تو نغمه هاشو شروع مي كرد
اگه تو مال من بودي كلاغ به خونش مي رسيد
مجنون به داد اون دل زرد و ديوونش مي رسيد
اگه تو مال من بودي همه خبردار مي شدن
ترانه هاي عاشقي رو سرم آوار مي شدن
اگه تو مال من بودي قدم رو پاييز ميزديم
پاييز مي فهميد كه ماها زبونشو خوب بلديم
اگه تو مال من بودي انقد غريب نمي شدم
من چي مي خواستم از خدا ديگه اگه پيشت بودم
اگه تو مال من بودي دور خوشي نرده نبود
دل من اون آواره اي كه شبا مي گرده نبود
اگه تو مال من بودي چشام به چشمات شك نداشت
تنگ بلور آرزوم مثل حالا ترك نداشت
اگه تو مال من بودي جهنمم بهشت مي شد
قصه ي عشق ما دو تا ، عبرت سرنوشت مي شد
اگه تو مال من بودي مي بردمت يه جاي دور
يه جا كه تو ديده نشي نباشه حتي كمي نور
اگه تو مال من بودي ،‌ مي ذاشتمت روي چشام
بارون مي خواستي مي باريد ، ابر سفيد گريه هام
اگه تو مال من بودي برگا تو پاييز نمي ريخت
شمعي كه پروانه داره ، اشك غم انگيز نمي ريخت
اگه تو مال من بودي قفس ديگه اسير نداشت
آدما دارا مي شدن ، دنيا ديگه فقير نداشت
اگه تو مال من بودي خيال نمي كنم باشي
پس مي رم و مي كشمت پيش خودم تو نقاشي



یک شنبه 22 / 7 / 1390برچسب:, |

غصه نخور مسافر اينجا ما هم غريبيم
از ديدن نور ماه يه عمره بي نصيبيم
فرقي نداره بي تو بهار مون با پاييز
نمي بيني كه شعرام همه شدن غم انگيز
غصه نخور مسافر اونجا هوا كه بد نيست
اينجا ولي آسمون باريدنم بلد نيست
غصه نخور مسافر فداي قلب تنگت
فداي برق ناز اون چشماي قشنگت
غصه نخور مسافر تلخه هواي دوري
من كه خودم مي دونم كه تو چقدر صبوري
غصه نخور مسافر بازم مي آي به زودي
ما رو بگو چه كرديم از وقتي تو نبودي
غصه نخور مسافر غصه اثر نداره
ز دل تو مي دونم هيچ كس خبر نداره
غصه نخور مسافر رفتيم تو ماه اسفند
بهار تو بر مي گردي چيزي نمنونده بخند
غصه نخور مسافر تولد دوباره
غصه نخور مسافر غصه نخور ستاره
غصه نخور مسافر غصه كار گلا نيس
سفر يه امتحانه به جون تو بلا نيس
غصه نخور مسافر تو خود آسموني
در آرزوي روزي كه بياي و بموني



یک شنبه 22 / 7 / 1390برچسب:, |

شب مهتابه و چشمام بازم از یاد تو خیسه
دیگه عادت شده با بغض واسه ی تو می نویسم
کاش می فهمیدی که قلبم خونه ی آرزوهات بود
یه نفس تنها نبودی همیشه دلم باهات بود
آسمون و ماه نقرش با یه عالمه ستاره
شاهدن که این بریدن دیگه برگشتی نداره
رفتی بی اونکه بدونی دل من مال خودت بود
حال بغضای شبونم به خدا مال خودت بود
سهم چشمای تو بودن توی دنیا هر چی داشتم
واسه ی خاطر نازت جونمو گرو گذاشتم
یه دروغ ساده اما قصه ی ما را بهم زد
تو پشیمون شدی و من حالا صندوقچه ی دردم
سخته اما باورش کن من دیگه برنمی گردم
اما یادت باشه حرفا مث گوله های برفن
خیلیا قربونی یای بی گناه دو تا حرفن
تو ترانه های شرجیم می درخشی تو همیشه
اما من هر کاری کردم که ببخشمت نمیشه

 



یک شنبه 22 / 7 / 1390برچسب:, |